نه خير. پدر و مادر من ساكن و متولد بوشهر بودند.
شما متولد تهران هستيد؟
نه خير. پدر و مادر من ساكن و متولد بوشهر بودند. پدرها و مادرهاي آنها هم بوشهري بودند. بنابراين آباء و اجداد بنده جنوبي بودند. خود بنده هم در بوشهر متولد شدم، منتها بين شش ماه تا يكساله بودم كه پدر و مادر آمدند تهران.
دليل خاصي نداشت؟ معمولاً در چنين مواقعي پدر نظامي است و...
نه. خودشان تصميم گرفتند كه بيايند تهران. شايد مثلاً يكي از فاميلهايشان زودتر رفته بود. درهرحال دليل اصلي را واقعاً نمي دانم، پدربزرگ من نسبت به زمان خودش خيلي جلو بوده. همان زمان از همان بوشهر فرزندان خودش را براي تحصيل به خارج فرستاده بود. ازجمله يكي از عموهاي مرا فرستاده بود آلمان براي تحصيل پزشكي كه برگشت و اينجا شاغل شد در شركت نفت. يكي ديگر را هم فرستاد همان آلمان براي پزشكي و ايشان مثل اينكه علاقه اي نداشت و برگشت به شهر خودش. پدر من هم كه در جواني در يكي از چشمهايش يك ناراحتي به وجود آمده را خيلي دوري نفرستاد بلكه فرستادش به هندوستان. در نتيجه ايشان در آنجا مسلط به زبان انگليسي شد و به همين دليل به هرحال فضاي آن زمان بوشهر شايد آنقدر مستعد و مناسب نبود و در تهران شركت هايي به وجود آمده بود و فضاي كاري خوبي وجود داشت و بنابراين آمد تهران.
براي تحصيل رفته بود هندوستان؟
بله. براي تحصيل رفت و زبان انگليسي و اقتصاد و اينها را تعقيب كرده بود و به همين دليل وقتي برگشت ايران يكي از كساني بود كه در تاسيس بانك ملي ايران، در نوشتن اساسنامه بانك و اينها دست داشت. البته من چون متخصص اين امر نيستم نمي توانم جزئيات دقيقش را بگويم اما همين را مي دانم كه بعداً هم از صاحب منصبان بانك ملي ايران شدند. يعني اگر بانك ملي ايران چهار پنچ صاحب منصب ارشد داشت، ايشان يكي از آنها بود.
شايد هم چون در بوشهر هوا خيلي گرم بود و تهران نه، هوا بهتر از آنجا بود، آنجا «خرم» بودند و آمدند در تهران «خرم تر» بشوند...
اين هم شايد درست است. شايد آمدند كه يك تناسب بين فاميل و محل زندگي ايجاد كنند، با اين تفاوت كه تهران ممكن است از جهاتي خرم تر باشد ولي بوشهر مثل گرماي جغرافيايي آن، اهالي آن هم گرما و صفا و جوشش خيلي خوبي دارند.
جالب است باوجود اينكه از شش ماهگي آمديد تهران و اينجا بزرگ شديد و در واقع تهراني محسوب مي شويد ولي هنوز تعصب بوشهر را داريد...
در بوشهر انجمن موسيقي تاسيس كرده بودند و از من دعوت كرده بودند كه بروم آنجا و سخناني راجع به موسيقي ايران بگويم. براي من برنامه هاي موسيقي خيلي زيبايي اجرا كردند. آنجا از من خواستند كه صحبتي داشته باشم. من گفتم كه درست است كه من تولدم در بوشهر بوده و ضمناً هم سالهاي متمادي بوده كه من اينجا را اصلاً نديدم و درحقيقت ماجرا از بوشهر بوديم ولي من به شما بگويم كه باوجود اينكه ده ها سال از بوشهر فاصله داشتم ولي هنوز كه هنوز است در منزل ما قليه ماهي حرف اول را مي زند و همينطور حلواي انگشت پيچ.
http://hamshahrionline.ir/hamnews/1383/830228/irshahr/.htm
|
|
نه خير. پدر و مادر من ساكن و متولد بوشهر بودند. پدرها و مادرهاي آنها هم بوشهري بودند. بنابراين آباء و اجداد بنده جنوبي بودند. خود بنده هم در بوشهر متولد شدم، منتها بين شش ماه تا يكساله بودم كه پدر و مادر آمدند تهران.
دليل خاصي نداشت؟ معمولاً در چنين مواقعي پدر نظامي است و...
نه. خودشان تصميم گرفتند كه بيايند تهران. شايد مثلاً يكي از فاميلهايشان زودتر رفته بود. درهرحال دليل اصلي را واقعاً نمي دانم، پدربزرگ من نسبت به زمان خودش خيلي جلو بوده. همان زمان از همان بوشهر فرزندان خودش را براي تحصيل به خارج فرستاده بود. ازجمله يكي از عموهاي مرا فرستاده بود آلمان براي تحصيل پزشكي كه برگشت و اينجا شاغل شد در شركت نفت. يكي ديگر را هم فرستاد همان آلمان براي پزشكي و ايشان مثل اينكه علاقه اي نداشت و برگشت به شهر خودش. پدر من هم كه در جواني در يكي از چشمهايش يك ناراحتي به وجود آمده را خيلي دوري نفرستاد بلكه فرستادش به هندوستان. در نتيجه ايشان در آنجا مسلط به زبان انگليسي شد و به همين دليل به هرحال فضاي آن زمان بوشهر شايد آنقدر مستعد و مناسب نبود و در تهران شركت هايي به وجود آمده بود و فضاي كاري خوبي وجود داشت و بنابراين آمد تهران.
براي تحصيل رفته بود هندوستان؟
بله. براي تحصيل رفت و زبان انگليسي و اقتصاد و اينها را تعقيب كرده بود و به همين دليل وقتي برگشت ايران يكي از كساني بود كه در تاسيس بانك ملي ايران، در نوشتن اساسنامه بانك و اينها دست داشت. البته من چون متخصص اين امر نيستم نمي توانم جزئيات دقيقش را بگويم اما همين را مي دانم كه بعداً هم از صاحب منصبان بانك ملي ايران شدند. يعني اگر بانك ملي ايران چهار پنچ صاحب منصب ارشد داشت، ايشان يكي از آنها بود.
شايد هم چون در بوشهر هوا خيلي گرم بود و تهران نه، هوا بهتر از آنجا بود، آنجا «خرم» بودند و آمدند در تهران «خرم تر» بشوند...
اين هم شايد درست است. شايد آمدند كه يك تناسب بين فاميل و محل زندگي ايجاد كنند، با اين تفاوت كه تهران ممكن است از جهاتي خرم تر باشد ولي بوشهر مثل گرماي جغرافيايي آن، اهالي آن هم گرما و صفا و جوشش خيلي خوبي دارند.
جالب است باوجود اينكه از شش ماهگي آمديد تهران و اينجا بزرگ شديد و در واقع تهراني محسوب مي شويد ولي هنوز تعصب بوشهر را داريد...
در بوشهر انجمن موسيقي تاسيس كرده بودند و از من دعوت كرده بودند كه بروم آنجا و سخناني راجع به موسيقي ايران بگويم. براي من برنامه هاي موسيقي خيلي زيبايي اجرا كردند. آنجا از من خواستند كه صحبتي داشته باشم. من گفتم كه درست است كه من تولدم در بوشهر بوده و ضمناً هم سالهاي متمادي بوده كه من اينجا را اصلاً نديدم و درحقيقت ماجرا از بوشهر بوديم ولي من به شما بگويم كه باوجود اينكه ده ها سال از بوشهر فاصله داشتم ولي هنوز كه هنوز است در منزل ما قليه ماهي حرف اول را مي زند و همينطور حلواي انگشت پيچ.
http://hamshahrionline.ir/hamnews/1383/830228/irshahr/.htm
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۱ ساعت 12:25 توسط محسن شریفیان
|
محسن شریفیان(زاده ۱۳۵۴ در بندر بوشهر) خواننده، نوازنده، آهنگساز و پژوهشگر موسیقی ایرانی است.او دارای لیسانس علوم اجتماعی با گرایش پژوهشگری اجتماعی میباشد.وی نوازندگی سازهای موسیقی بوشهر را با ساز نیانبان و نیجفتی از سال ۱۳۷۱ شروع نمود و در سال ۱۳۷۲ با تشکیل گروه موسیقی لیان فعالیت حرفهای خود را آغاز کرد. شریفیان از سال ۱۳۷۴ با چاپ اولین مقاله خود در هفته نامه آینه جنوب پژوهش در موسیقی جنوب کشور را آغاز نمودهاست.